بی خوابی از نو

ساخت وبلاگ
دوباره چشمانم بسته نمی شود ساعت ها به سقف زل می رنم تا شاید خوابم بگیرد اما  خبری نیست شروع  می کنم به شمردن صدای تیک تاک ساعت ،از شمردن خسته می شوم در تاریکی محض انگار چیزی چشمم را می زند پلک هایم را روی هم فشار می دهم خبری از پیدا شدن خواب لعنتی نیست. قرص های خواب آور را کف دستم می ریزم صورتی های آزار دهنده . دستم را مشت می کنم. قرص ها را روی تخت می ریزم . توی تاریکی محض شروع به راه رفتن می کنم .  به صدای ساعت گوش می کنم سعی میکنم ذهنم را از هر چه هست و نیست خالی کنم . تمام تلاشم به بن بست می رسد فکر های توی سرم بیش تر از آن است که توان رها کردنشان را داشته باشم . قرص ها را از روی تخت بر میدارم . تا یک فرصت دیگر به علم پزشکی داده باشم . روی تخت دراز می کشم به زور چشمانم را می بندم از شدت فشار دادن پلک هایم سر درد می گیرم حالا حسابی همه چیز جور است سر درد و بی خوابی ترکیب فوق العاده برای من تا بهانه مناسبی برای دور ریختن قرص ها داشته باشم . از پنجره بیرون را نگاه میکنم تاریکی از خانه شروع می شود و تا اولین تیر سالم چراغ برق کش می آید . آن قدر به چراغ روشن  بیرون نگاه میکنم تا خاموش میشود . هوار وشن شده ساعت ها پشت پنجره ایستادن خسته ام می کند شاید حالا یرو کله خواب پیدا شود می خواهم به تختم بر گردم  پایم خواب رفته زمین می خورم  خون خودش را روی زمین خانه پخش می کند . سرم را زوی زمین می گذارم . دوباره چشمانم بسته نمی شود ... به سقف زل می زنم . بی خوابی از نو...ادامه مطلب
ما را در سایت بی خوابی از نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bkhabi بازدید : 141 تاريخ : چهارشنبه 15 تير 1401 ساعت: 14:40

یاد اولین باری  میافتم که شروع کردم به نوشتن بی خوابی .  می خواستم خودم باشم و نباشم پس بهترین کار ردیف کردن تمام کلماتی بود که مال خودم باشند و امضایم را از آخرش بر دارم سرچ کردن اسم در گوگل همه چیز را لو میداد. الگویم را از شخثیت اصلی رمان های کانن دابل گرفتم او هم خودش را گم کرد دو سال و بعد سالم دوباره به لندن بازگشت . اما من امکان صحنه سازی مرگ خودم را نداشتم اما نی توانستم ساکت شوم . کمتر حرف بزنم . این ها همه با هم شخصیت بی خواب را شکل داد انتظار نداشتم کسی بخواند . این روز ها کسی جز اراجیف اینستاگرام و تلگرام چیز دیگری نمی خواند. اما برایم مهم نبود این وبلاگ سندی بود از بیداری های شبانه و روزانه من. سندی که هیچ ارزشی برای کسی جز خودم نداشت. بر خلاف انتظارم خواننده پیدا کرد. معلوم می شود هنوز جنون در بین توریست های دنیای مجازی از بین نرفته.  از بی خوابی به بد خوابی رسیدم جای شب روز در زندگیم عوض شد بعد دوباره حواب ها پیدایشان شد و بی خواب شدم ترجیح می دادم چیزی نبینم نا خود آگاهم سر زیر می کرد و کجا بهتر از خواب هایم. پشت گوش انداختن تمام چیز ها و رها کردن خیلی چیزها حالا خودش را نشان داد آن قدر که دیگر نمی فهمیدم . برای کسی که حودش را تا خرخره درگیر می کند و برای فکر نکردن فقط کار می کند و به نظرش زمان میشود مرفین . اما مرفین درمان نمی کند زخمی را التیام نمیدهد . زمان چیزی را عوض نکرد  فقط مورفین بود . نوشتن بی خوابی برایم خوب بود . پنهان کردن بخشی از خودم لا به لای کلماتی که می توانست هر کسی آن ها را نوشته باشد .حالا اوضاع فرق کرده واقعیت این است که دیگر بخش اصلی از هویت این وبلاگ دیگر نیست من بیخواب نیستم و بد خوابم. دچار اختلال خواب شده ام.پس ام بی خوابی از نو...ادامه مطلب
ما را در سایت بی خوابی از نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bkhabi بازدید : 127 تاريخ : چهارشنبه 15 تير 1401 ساعت: 14:40

باید از اول شروع کرد . باید از از اول نوشت .کسی نمی داند چرا ؟ به جز خود من. قرار است پر از ابهام باشد . ابهمامش برای فرار است فرار از چیزها و کسانی که می خ.اهند به زور بفهمند و متوجه باشند . کسانی که نردیک می ایستند بدون آن که سعی کنند بفهمند . بیحوابی از نو نوشته میشود . نوشتن مرهم زخم هایی میشود که کسی نمی داند چطور ایجاد شده . نوشتن ابزار روایت داشتان هایی می شوند که کسی نمیداند چرا نوشته شده است نوشتن افیون است مخدر است برای من باید جای من باشی تا بفمی چرا این را می گویم .  قرار است دوباره از نو با این وبلاگ آرام بگیرم تجربه ای که از سال ها پیش آغاز شد . از شب های سرد زمستان آن زمان ها  حالم از قاعده خارج شده بود هزینه گرافی پرداخت شد که بی خوابی کمترینش بود . اما بی خوابی های من بی خوابی دیگر خلق کرد و من بدون واهمه از آشکار شپن هویتم و بدون ترس نوشتم هویتم آشکار نشد . حالا قبل از آن که هزینه ها را بپردازم شروع میکنم این بار نوشتن قرار است پیشگیری باشد نه درمان . نمی فهمی و نمیدانی چه میگویم . چون جای من نیستی . نمیدانی چرا در این سطر ها کلمات به طرز احمقانه ای پیچیده به نظر می رسند کار از بی خواب بودن صاحب قلم گذشته کار به مرز دیوانگی کشیده  شده و مرز دیوانگی بیش تر از قبل شاید نزدیک است برای ترس از کم شدن این فاصله است که دست به دامن این کلما شده ام .  باید از اول شروع کرد  باید از اول نوشت . کسی نمی داند چرا ! بی خوابی از نو...ادامه مطلب
ما را در سایت بی خوابی از نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bkhabi بازدید : 130 تاريخ : چهارشنبه 15 تير 1401 ساعت: 14:40

بی خوابیhttp://bkhabi.blogfa.com fablogfa.comSat, 28 Oct 2017 02:33:41 +0330بی خوابی از نو http://bkhabi.blogfa.com/post/11 باید از اول شروع کرد . باید از از اول نوشت .کسی نمی داند چرا ؟ به جز خود من. قرار است پر از ابهام باشد . ابهمامش برای فرار بی خوابی از نو...ادامه مطلب
ما را در سایت بی خوابی از نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bkhabi بازدید : 135 تاريخ : شنبه 6 آبان 1396 ساعت: 5:26