یاد اولین باری میافتم که شروع کردم به نوشتن بی
خوابی . می خواستم خودم باشم و نباشم پس بهترین کار ردیف کردن تمام کلماتی بود که مال خودم باشند و امضایم را از
آخرش بر دارم سرچ کردن اسم در گوگل همه چیز را لو میداد. الگویم را از شخثیت اصلی رمان های کانن دابل گرفتم او هم خودش را گم کرد دو سال و بعد سالم دوباره به لندن بازگشت . اما من امکان صحنه سازی مرگ خودم را نداشتم اما نی توانستم ساکت شوم . کمتر حرف بزنم . این ها همه با هم شخصیت بی خواب را شکل داد انتظار نداشتم کسی بخواند . این روز ها کسی جز اراجیف اینستاگرام و تلگرام چیز دیگری نمی خواند. اما برایم مهم نبود این وبلاگ سندی بود از بیداری های شبانه و روزانه من. سندی که هیچ ارزشی برای کسی جز خودم نداشت. بر خلاف انتظارم خواننده پیدا کرد. معلوم می شود هنوز جنون در بین توریست های دنیای مجازی از بین نرفته. از بی خوابی به بد خوابی رسیدم جای شب روز در زندگیم عوض شد بعد دوباره حواب ها پیدایشان شد و بی خواب شدم ترجیح می دادم چیزی نبینم نا خود آگاهم سر زیر می کرد و کجا بهتر از خواب هایم. پشت گوش انداختن تمام چیز ها و رها کردن خیلی چیزها حالا خودش را نشان داد آن قدر که دیگر نمی فهمیدم . برای کسی که حودش را تا خرخره درگیر می کند و برای فکر نکردن فقط کار می کند و به نظرش زمان میشود مرفین . اما مرفین درمان نمی کند زخمی را التیام نمیدهد . زمان چیزی را عوض نکرد فقط مورفین بود . نوشتن بی خوابی برایم خوب بود . پنهان کردن بخشی از خودم لا به لای کلماتی که می توانست هر کسی آن ها را نوشته باشد .حالا اوضاع فرق کرده واقعیت این است که دیگر بخش اصلی از هویت این وبلاگ دیگر نیست من بیخواب نیستم و بد خوابم. دچار اختلال خواب شده ام.پس ام بی خوابی از نو...
ادامه مطلبما را در سایت بی خوابی از نو دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : bkhabi بازدید : 127 تاريخ : چهارشنبه 15 تير 1401 ساعت: 14:40